I'm a woman

سلام

با اجازه مدير تالار که هنوز نميدونم چه کسي هست



زهرا صادقی:
دلم گرفته
بی شک
جايي دست كسي را گرفته اي
ومادر چقدر خوب مي فهمد
از بي تابي موهايم
كه جاي انگشتان تو چقدر خاليست
وكفشهای گوشه ی جاکفشی
چراخاك كوچه را هنوز بر سردارند
بايد خودم
را به آيينه نشان بدهم
به كوچه هاي پرت بزنم
تايادم برود
دستهايم بی دستهايت
براي رفتن به هيچ پاركي تاب نمي آورد
يادم برود
بازيگر اين فيلم من بودم
واين بستني ...
این شرط را اینبار با خودم می بندم
يادم
تورافراموش
مي كنم!

در کودکی اتاقها به دنیا آمدیم

در تاریکی آینه ها قد کشیدیم

و

در بلوغ نارنجستانها عاشق شدیم



توی مهتابی که دراز می کشیدیم

رویاهایمان از ماه پنهان نمی ماند ؛



تو برایم تور سفید آرزو کردی

و من برایت یک جفت تیله ی سیاه



و بعد یکسر قولهایمان را دوره می کردیم؛

تور من دستِ تو بود

و تیله های تو پیش ِ من...



صبح خورشید را به پاشویه بردیم

حوض اقیانوسی آرام

که عکسمان به آن می افتاد



سوار قایقی کاغذی شدیم

قایق در تیله ها فرو رفت

.

.

.

به آرزویمان رسیده بودیم





. . . . . .

مريم بهروزي